انگلستان و بلواي نان آذر 1321 ؛ قسمت اول
مقدمه
در سوم شهريور 1320، نيروهاي متفقين ( انگلستان و شوروي ) بدون توجه به اعلام بي طرفي دولت ايران در جنگ جهاني دوم، به کشور ما حمله کردند و در عرض مدتي کوتاه ايران را به تصرف خود درآوردند.از نظر اقتصادي، با آنکه کشور ما، خود درگير مشکلات عديده اي، به خصوص قحطي و گراني مايحتاج عمومي بود، مي بايست عهده دار مخارج ميهمانان ناخوانده خود نيز باشد.
تمامي راه هاي کشور به خصوص خطوط راه آهن و شوسه تحت کنترل نيروهاي اشغالگر درآمد. نيروي کار ايراني براي تهيه تدارکات براي ارتش هاي درگير در جنگ، با نازل ترين دستمزد به کار گماشته شد. منابع نفتي کشور غارت شد و بحران غذايي در کشور به اوج خود رسيد. همراه با تمامي اين مسائل، سياست هاي پولي مهاجمان و تحميل مخارج ارتش اشغالگر و هزينه هاي کمک رساني به شوروي، ملت ايران را به خاک سياه نشاند.
در واقع، موقعيت استراتژيک ايران، فراواني و ارزاني نفت و نيز راه آهن سراسري جنوب به شمال کشور، عامل اصلي تجاوز و اشغال ايران به وسيله نيروهاي نظامي انگليس و شوروي در شهريور 1320 بود.
پس از اشغال اندونزي و برمه- دو کشور توليدکننده نفت در آسيا- به وسيله ژاپني ها، نفت ايران و پالايشگاه آبادان، تنها منبع اصلي تأمين نياز سوخت متفقين در جنوب آسيا و نيز در عمليات جنگي ايالات متحده آمريکا و بريتانيا، عليه نيروهاي آلماني در سال1942م. در جبهه هاي شمال افريقا محسوب مي شد.
توقف واردات به کشور به علت جنگ، عايدات گمرکي را که يکي از عمده ترين منابع درآمد دولت بود به حداقل رسانده و هرج و مرج موجود در کشور نيز جمع آوري هر نوع ماليات را غيرعملي ساخته بود.
وضع غيرعادي کشور که ناشي از تحميل شرايط جنگي ناخواسته بود، همراه با مخارج سنگين و کمرشکن نيروهاي متفقين در ايران، فشارهاي تورمي را افزايش مي داد و دولت ايران براي مقابله با آن، تنها به افزايش نشر اسکناس هاي در جريان مي پرداخت که خود امري نگران کننده بود.
عامل ديگر حمله به ايران، در اختيار گرفتن راه آهن سراسري جنوب به شمال بود، تا بدان وسيله ايالات متحده امريکا، سلاح هاي مورد نياز شوروي را، که به عنوان متحد غرب با آلماني ها در حال جنگ بود، از بنادر جنوب ايران به شوروي حمل کند. (1)
به دنبال اشغال ايران، آمريکا نيز که در پي فرصتي مناسب براي نفوذ بيشتر در ايران و بهره برداري از شرايط حاکم بر کشور بود، نيروهاي خود را وارد ايران کرد. مشکلات انگلستان براي حمل مواد و مهمات مورد نياز شوروي، اين فرصت را براي آمريکا فراهم کرد تا به بهانه کمک به انگلستان و فقدان امنيت در راهها، نيروي نظامي خود را وارد منطقه کند. نفوذ در ارتش ايران، گام نخست سياست بلند مدتي بود که طي آن آمريکا، قصد داشت به نفوذ شوروي و انگلستان در ايران، خاتمه ببخشد. اسناد و مدارک رسمي برجاي مانده از مکاتبات مأموران اين دولت، حاکي از آن است که آمريکا داراي منافعي مستمر و رو به افزايش در ايران بوده است که در اين مقاله فرصت پرداختن به آن نيست.
يکي از مسائلي که در اين زمان شاهد آن هستيم، قحطي و گرسنگي حاکم بر ايران است. به نظر مي رسيد قحطي در اصل، مسئله اي ساختگي بود، اما اثر آن که گرسنگي طبقات پايين جامعه بود، واقعيت داشت. کمبود شکر، قند و مهم تر از همه، گندم که قوت اصلي مردم را تشکيل مي داد، موجب شد دولت اقدام به جيره بندي مواد غذايي نمايد؛ اما مشکل جدي تر از آن بود که بتوان با جيره بندي آن را برطرف کرد.
بررسي اسناد و مدارک بر جاي مانده از دوران اشغال، آشکار مي سازد بحران مواد غذايي در برهه زماني جنگ جهاني دوم و نيز به گونه اي محدودتر بلواي نان در هفدهم و هجدهم آذر 1321 تا حد زيادي ناشي از مداخله خارجي و فعاليت هاي سياسي نخبگان بود. شورش اگرچه کوتاه مدت بود، بر سير تاريخ ايران تأثير گذاشت، روابط متفقين را بدتر کرد و به کشيده شدن بيشتر ايالات متحده در گرداب رخدادهاي ايران کمک کرد. « مک فارلند » معتقد است بلواي نان همچون آينه اي منعکس کننده مشکلات ايران در زمان جنگ است و بررسي آن مي تواند به آشکار شدن نارضايتي و ستيز نهفته اي که معمولاً حکومت هاي استبدادي آنها را مخفي نگه مي دارند، کمک کند. شورش ها همچنين با آشکار کردن اين امر که چگونه نخبگان ناآرامي عمومي اجتماعي و اقتصادي و نفرت از بيگانگان را در منازعات داخلي بر سر قدرت، به صورت اسلحه در اختيار مي گيرند و به کار مي برند، مي تواند در نشان دادن حقايق تاريخ، به کار رود. هجوم انگليس و شوروي و اشغال ايران در شهريور 1320 نيروهايي را آزاد کرد و جريان هايي را به کار انداخت که مستقيماً به شورش نان منجر شدند.
اين هجوم، نظام استبدادي رضاشاه را از ميان برد، ارتشي را که آن نظام بر آن استوار بود مضمحل کرد، راه آهن و شبکه جاده اي را که پيشروي آينده متفقين به آنها وابسته بود به خدمت خود درآورد و فرد اصلي اي که تماميت نظام حول او مي چرخيد، يعني رضاشاه را به تبعيد فرستاد. پس از رضاشاه جانشين او، به عنوان شاه، تنها يکي از چند کانون متنوع قدرت بود که براي تفوق با هم رقابت مي کردند.
بازگويي بلواي نان آذر 1321 به نقل از منابع موجود
از بامداد روز 17 آذر، دانش آموزان مدارس دارالفنون و ايرانشهر و ساير مدارس تهران، در صفوف منظم، به طرف صحن بهارستان روانه شدند و شعار آنها در آن روز « ما نان مي خواهيم » بود. خبر اجتماع دانش آموزان در ميدان و صحن بهارستان در دانشگاه و ساير مدارس انتشار يافت و دانشجويان دانشگاه و ساير محصلين نيز کلاس هاي درس را ترک کردند و در بهارستان حضور يافتند و مشغول مذاکره با نمايندگان مجلس شدند. در آن ساعات سخنرانان غالباً کمي نان و تلف شدن عده اي سخن مي گفتند. کم کم دسته هاي ديگري به اين عده ملحق شده، با آنها همدردي مي کردند. در آن بين عده زيادي از افراد ماجراجو و فرصت طلب به جمع آنها افزوده شدند و ديگر آن نظم و ترتيب از بين رفت و مردم راهروها و تالار جلسه را اشغال کردند و جمعي نيز با هياهو، سر و صدا، فحش و ناسزا به جلسه خصوصي نمايندگان مجلس وارد شدند.بر اثر اين پيشامد، نمايندگان تالار جلسه را ترک کردند و داخل مردم شدند ولي عده اي از آنها حتي مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. در همان هنگام که لحظه به لحظه بر تعداد جمعيت افزوده مي شد، غير از مأمورين پليس چند گردان سرباز از لشکر 2 وارد ميدان بهارستان شد. عده اي از نمايندگان داوطلب شدند به دربار بروند و موضوع را با شاه در ميان بگذارند. سرتيپ قدر، فرماندار نظامي تهران، سرپاس رادسر، رئيس شهرباني و سرتيپ ارفع، فرمانده لشکر دوم با تلاش و نصيحت، درصدد متفرق کردن مردم بودند. تدريجاً اجتماع کنندگان در مجلس دست به تظاهرات خشونت آميز زده و به تخريب و شکستن در و پنجره و تابلوهاي نقاشي پرداختند و از ميان وزيران کابينه، محمد ساعد که وزير امور خارجه بود، به ميان مردم رفت و شروع به ايراد سخن نمود و از مردم خواست متفرق شوند تا دولت بتواند براي رفع مضيقه فکري بکند؛ ولي مردم مجال سخن به ساعد نداد، او را دستگير و در يکي از اتاق هاي مجلس حبس کردند. (2)
غروب 17 آذر 1321، مرحله ديگري از برنامه بلوا و اغتشاش اجرا شد. ماجراجويان و آشوب طلبان که از گوشه و کنار شهر تهران سر برافراشته و خرابکاري را اغاز کرده بودند، عصر روز سه شنبه به سمت بيمارستان خيابان سپه ( بيمارستان سينا ) هجوم بردند و به عناصر مشکوکي که در آنجا بودند ملحق شدند. مقارن غروب، دستجاتي که با چوب و چماق به داخل خيابان و به سوي منزل احمد قوام، نخست وزير براي غارت سرازير شدند، با هيچ مقاومتي از طرف مأموران دولت مواجه نشدند. به همين دليل بر گستاخي آنها افزوده شده، پس از تخريب وسايل داخلي مغازه هاي سر راه، به خيابان کاخ وارد شدند و به خانه قوام السلطنه هجوم بردند. آنها ابتدا، آن چه از اشياء نفيس و قيمتي در خانه قوام به دستشان رسيد، همه را به يغما بردند و بعد خانه را دستخوش حريق و آتش سوزي کردند. (3)
در ظهر اين روز، به دستور قوام السلطنه تمام روزنامه ها، اعم از موافق و مخالف دولت، در محاق توقيف قرار گرفتند و به کليه چاپخانه ها با تلفن دستور داده شد از چاپ روزنامه و فوق العاده به هر عنوان خودداري کنند. در همان هنگام که دستور توقيف روزنامه ها صادر شد، سرپاس رادسر رئيس شهرباني و سرتيپ غلامعلي قدر فرماندار نظامي تهران از کار برکنار شدند و سپهبد احمد اميراحمدي به فرمانداري نظامي تهران و فرماندهي پادگان تهران ( لشکر1- لشکر 2- تيپ مستقل سوار - تيپ مستقل مکانيزه ) منصوب شد و سرتيپ عبدالعلي اعتماد مقدم نيز به رياست شهرباني کل کشور برگزيده شد. (4)
در عصر 17 آذر اولتيماتومي توسط سفيران شوروي، انگلستان و آمريکا تسليم دولت ايران شد که در آن خاطرنشان شده بود چون دولت ايران قادر نيست نظم شهر را حفظ کند و جان اتباع خارجه در تهران هر لحظه مورد مخاطره است، فردا صبح قشون ما تهران را اشغال خواهد کرد. (5)
قوام در دستوري فوري خطاب به ستاد ارتش، اين ستاد را موظف به استقرار نظم و پراکندن عناصر ماجراجو کرد و خواست عبور و مرور از ساعت هشت و نيم ممنوع گردد. (6)
سپهبد اميراحمدي پس از چند اخطار، متوسل به اسلحه گرم شد و تيراندازي تا نيمه هاي شب ادامه پيدا کرد و فرداي آن روز نيز کم و بيش برخورد مسلحانه با مردم ادامه داشت. پس از توقيف روزنامه ها، دولت نشريه اي به نام « اخبار روز » انتشار داد که حاوي اخبار دولتي بود و مديريت آن را حسينقلي مستعان به عهده داشت. (7)
صبح روز 18 آذر، قواي روس و انگليس، قبل از طلوع آفتاب به تهران رسيدند، ولي در ميدان جلاليه چادر زدند و همانجا ماندند. (8) آنها به مدت يک ماه در تهران ماندند. (9)
سپهبد اميراحمدي، مسلسل ها و تانک ها را در تقاطع هاي مهم مستقر کرده بود. سربازان انگليسي و لهستاني، در ميدان هاي بزرگ به چشم مي خوردند.
چنين به نظر مي رسيد قوامي که برخي وي را آزاديخواه مي ناميدند، روز به روز مستبدتر مي شود. آشکارترين نشانه استبداد او، صدور دستور توقيف مطبوعات، بازداشت غالب مديران و سردبيران روزنامه ها و زنداني کردن آنها در زندان حکومت نظامي بود. در 18 آذر قوام نه تنها دستور شليک به سوي معترضان را صادر کرد، بلکه فرمان مرگ مطبوعات را نيز امضا کرد. پس از توقيف مطبوعات، قوام با استناد به ماده 5 قانون حکومت نظامي، اقدام به بازداشت روزنامه نگاران و سياستمداران مخالف خود کرد. وي در ادامه اين خط مشي مستبدانه، لايحه اي را به مجلس برد که به موجب آن، امتياز کليه روزنامه ها و مجلات لغو مي شد و شرايط جديدي براي نويسندگان و مديران جرايد، همراه با پيش بيني مجازات، در نظر گرفته شده بود.
هر چند اين لايحه به تصويب رسيد، اما عمر دولت قوام به اندازه اي دوام نيافت که از مزاياي آن بهره مند شود.
از بامداد روز 18 آذر، بگير و ببند آغاز شد. عده اي از کساني که در تظاهرات شرکت نموده بودند نيز توسط پليس شناسايي و بازداشت گرديدند. تعداد تلفات روزهاي 17، 18 و 19 آذر 1321 را برخي تا چهارصد نفر نوشته اند، اما آن چه مسلم است، جمع کشته شدگان از شصت- هفتاد نفر تجاوز نمي کرد و خسارات وارده به مجلس شوراي ملي در حدود هشتصد هزار ريال بود. کميسيوني نيز براي تعيين خسارات صاحبان مغازه ها تشکيل شد و به بعضي از آنها قسمتي از خسارات پرداخت گرديد. (10)
قوام در نامه اي به تاريخ 19 آذر آقايان مصطفي عدل، وجداني ( دادستان ديوان کشور )، احمد اشتري، علي هيأت ( مستشار ديوان کشور )، دکتر غلامحسين خوشبين و رضي عميد را از طرف دولت، مأمور رسيدگي و کشف حقايق نمود. همچنين در 24 بهمن 1321، نخست وزير در نامه اي خطاب به وزارت دارائي خواهان بررسي و تعيين ميزان خسارات ناشي از اغتشاشات روزهاي 17 و 18 آذر شد. ميلسپو، در پاسخ به اين دستور، اشاره مي کند وزارت دارائي در کميسيون تعيين خسارات مردم نماينده ندارد و لذا اطلاعات از وزارت کشور گردآوري و در اختيار نخست وزيري قرار داده خواهد شد. همچنين وي در انتهاي نامه خاطر نشان ساخت وزارت دارائي براي جبران خسارات وارده به مردم، وسايل مالي و قانوني در دست ندارد و چنانچه دولت پرداخت اين خسارات وارده به مردم، وسايل مالي و قانوني در دست ندارد و چنانچه دولت پرداخت اين خسارات را لازم مي داند، ناچار بايد با صرفه جويي در اعتبارات سال 1322 مجموع مخارج دولت، مبلغي براي آن پيش بيني و در بودجه ي کشور منظور شود. (11)
نيروي روس و انگليس يک هفته در تهران متوقف بودند. (12) در اين مدت، انگليسي ها براي ترساندن دولت و ملت يک رژه نظامي برپا کردند؛ و ورود گندم را که سخت مورد نياز مردم بود به تعويق انداختند. (13) پس از يک هفته نيروي روس به زنجان و نيروي انگليس به اراک مراجعت کرد. يکصدوپنجاه نفر از مسببين غائله 17 آذر و تظاهرکنندگان روزهاي ديگر دستگير شدند. در تحقيقاتي که به عمل آمد، معلوم شد، علاوه بر ديگران، مقامات داخلي نيز در آن دست داشته اند. (14)
« مک فارلند » عوامل مؤثر در ايجاد بلواي نان را اينگونه برمي شمرد: کمبود مواد غذايي، نفرت از بيگانگان، احتکار مواد غذايي، کمبود محصول، سياست هاي اشغالگرانه متفقين، منازعه سياسي، نارضايتي دانشجويان، تورم، ناامني، ظاهر شدن دوباره لوطي ها يا چاقوکشان ( آدمکشان خياباني، سرکردگان اوباش ) که بعد از سقوط رضاشاه قد علم کرده بودند، تحقير ملي ناشي از هجوم سال 1320 متفقين و فقدان مسئوليت اجتماعي در ايران. (15)
تمامي عوامل نامبرده به گونه اي مستقيم يا غير مستقيم، ريشه در اشغال کشور و حضور بيگانگاني چون انگليسي ها در آن داشت. در ادامه بحث به بررسي برخي از اين عوامل و نقش انگلستان در تأثيرگذاري آنها مي پردازيم.
حضور ارتش متفقين و از جمله انگلستان در ايران و تلاش هاي انگلستان براي تسلط بر منابع اقتصادي و کنترل صادرات و واردات
پيامدهاي اقتصادي اشغال ويران کننده بود. متفقين به مواد غذايي، توتون، مواد خام و جز اينها براي مصارف نيروهاي خود در ايران و ساير نقاط نياز داشتند. از اين رو دولت ايران را عملاً وادار کردند تا اين منابع اقتصادي را در اختيار ايشان بگذارد. (16)با آنکه بر اساس ماده 7 پيمان سه گانه، متفقين مي بايست مواد غذايي مورد نياز خود را از خارج وارد مي کردند؛ اما عملاً از اين کار شانه خالي کرده و به بهانه کمبود کشتي هاي باري، بيشتر احتياجات خود را با حداقل قيمت از داخل خاک ايران تأمين مي کردند. (17)
تأمين غذاي ارتش يکصد هزار نفري اشغالگر و نيز يکصد هزار آواره لهستاني که از زندان هاي روسيه آزاد شده و به ايران اعزام شده بودند، به گردن ملت فقير ايران افتاده بود؛ که خود با مشکلات و کمبود غذا دست و پنجه نرم مي کرد. ارتش هاي اشغالگر در ايران کليه غلات را به سرعت و با زور سرنيزه و يا پرداخت حداقل بهاي ممکن، تصاحب مي کردند. دولت شوروي شمال کشور را که يکي از مراکز اصلي توليد گندم و برنج بود، از بخش هاي ديگر مجزا ساخت و در نتيجه توليدات اين بخش، در اختيار انحصاري مقامات شوروي درآمد که البته قسمتي از آن به مصرف خود بخش اشغالي مي رسيد. از سوي ديگر ورود ارتش سرخ شوروي، نابودي مزارع و محصولات را به همراه داشت و مانع برداشت محصول گندم شده بود. (18)
گزارش رئيس اداره بندر پهلوي در تاريخ 1321/5/21 نيز به خوبي بيانگر تأثير ورود لهستاني ها و حضور نيروهاي بيگانه بر وضعيت معاش مردم منطقه است. وي در گزارش خود چنين مي نويسد:
از اوائل سال جاري، به واسطه ورود مهاجرين لهستاني و وجود نيروي بيگانه، در بندر پهلوي اوضاع خواربار بطور تصاعدي ترقي کرده، مخصوصاً برنج که قوت اهالي است، از چند روز پيش روز بروز مشکل و ميزان بهاي آن از خرواري 20 من شاه 400 ريال، به 800 ريال ترقي کرده و از همه سخت تر، در اين ايام ميزان عرضه آن بر ميزان تقاضا رو به نقصان گذاشته، بطوري که فعلاً با بهاي خررواري 20 من شاه 800 ريال هم بدست نمي آيد.... اخيراً بمناسبت ورود مهاجرين لهستاني که از تاريخ 1321/05/20 اولين کشتي آنان وارد گرديد، بقيمت کليه مايحتاج زندگاني خاصه خواربار به مراتب افزوده شد و دکاکين علاف ها که تا چند روز پيش مملو از برنج هاي مختلفه بود، بکلي خالي و معلوم نيست ناگهان فروخته و يا احتکار کرده اند. (19)
با آنکه نخست وزير ايران به نمايندگان سياسي انگليس و شوروي در تهران درباره خودداري از خريد مستقيم ارزاق توسط آنها و مضرات آن که موجب گراني، کميابي کالاها و رواج احتکار و دلالي و اضطراب عمومي مي شد، تذکراتي داده بود، (20) اما در اين ميان انگلستان، شوروي را پيش گرفت که معمول سياست هاي استعماري اش در ايران بود. يک کمپاني انگليسي، غلات موجود در ايران را با نازل ترين قيمت مي خريد و در اهواز- مرکز قواي انگليس- انبار مي کرد. بر اثر کمبود مواد غذايي و اتخاذ سياست پولي قواي اشغالگر، تورمي در حدود 1000% ايجاد شد که قدرت خريد مردم را به حداقل رساند. (21)
اسناد موجود از آن زمان حاکي از وخامت اوضاع ارزاق در اهواز بر اثر مداخلات انگليسي هاست که از جمله آنها مي توان به گزارش تلگرافي آقاي صنيعي از اهواز، خطاب به وزارت دارائي، اشاره کرد. (22)
اين موضوع نه تنها در اهواز، بلکه در هر شهري که متفقين به نحوي در آن حضور داشتند مشاهده مي شد. به عنوان مثال مي توان به گزارش هاي ارسالي از بندرعباس، نائين، کرمان، انارک، بوشهر و... درباره کمبود ارزاق عمومي و رواج دزدي در آنها، اشاره کرد. (23)
در خرداد ماه سال 1320، گلشائيان، وزير ماليه، طي بخشنامه اي اعلام کرد به منظور انتظام و سرعت بخشي به جمع آوري گندم و تأمين نان شهرستان ها و تهيه و ذخيره آذوقه کشور، اداره کل غله در سازمان اقتصادي ايجاد شده است و انبارهاي غله تحت نظارت آن قرار خواهد گرفت. (24)
افزايش قيمت مايحتاج مردم به علت حضور قواي بيگانه در کشور، موجب بروز طغيان هايي در برخي شهرها مي شد که نمونه هايي از گزارش اين حوادث در ميان اسناد نگهداري شده در آرشيو ملي به چشم مي خورد. گزارش فرمانداري نظامي کرمانشاهان حاکي از آن است که در تاريخ 1320/8/5 پيشه وران اين شهر مغازه هاي خود را تعطيل و براي اعتراض به وضع بد اقتصادي، گرسنگي و حمل گندم به خارج در خيابان ها تجمع کرده اند، که اين موضوع منجر به درگيري نيروهاي شهرباني و نيروهاي سرهنگ ارفع با آنها و کشته شدن يک نفر و مجروح شدن سه نفر شده است. (25)
در نامه وزارت دارائي به وزارت کشور در تاريخ 1320/11/14 نيز به غائله همدان در اواخر آبان 1320 که منجر به کشته شدن چهار نفر از اهالي شهر شده، و نيز به اعزام فردي براي تحقيق محلي و بررسي اوضاع اشاره شده است. در همين پرونده شاهد گزارش فرمانداري همدان درباره اين غائله و جلسه اي که با حضور سران دسته ها و يک عده از بازرگانان و محترمان شهر برگزار شده است، هستيم. در بخشي از اين گزارش چنين آمده است: « در همين اثنا دو بار آقاي سرهنگ فلاتچر که بقرار معلوم معاون اداره سياسي انگليسي ها است، بفرمانداري آمده و اظهار مي کرد مردم را بنام اينکه خواربار آنها را انگليسي ها مي برند، تحريک کرده اند و اول شب نيز با تلفن تقاضا کرد که بنده باتفاق رئيس شهرباني و رئيس امنيه بديدن ايشان و فرمانده اردوي انگليسي برويم و در آنجا نيز مطلب را تجديد و ضمناً پرسش هايي مي کردند که چگونه شهرباني متوجه اين پيش آمد نبوده که جلوگيري نمايد. همچنين راجع باينکه از محرکين و مرتکبين مخصوصاً آنها که به اتومبيل حامل نيروي انگليسي سنگ انداخته و سبب تيراندازي شده اند، کسي دستگير شده يا خير سوالات نمود.... امروز صبح مجدداً سرهنگ فلاتچر بفرمانداري آمده، تقاضا کرد اعلاني در شهر منتشر شود که انگليسي ها خواربار نمي برند، بلکه مقدار زيادي گندم بايران فروخته اند و اين اظهارات از ناحيه مغرضين است. بنده آگهي [؟] تهيه کرده بود، ولي مشاراليه جداً تقاضا کرد بمضموني که خود او نوشته بود، اعلان منتشر بشود. بنده هم از نظر جلوگيري اين شايعات بيموقع [گذاشتم؟] آگهي منتشر گردد. زيرا امروز شنيده شد مردم اظهار مي کرده اند که گندم ها را به انبارهاي تهران نمي برند بلکه در ايستگاه هاي راه آهن خالي مي کنند و معلوم نيست به کجا مي رود. بعضي نيز صريحاً اظهار مي کرده اند که خواربار، از گندم و برنج و غيره بخارج حمل مي شود ». (26)
اين سند به خوبي نمايانگر دخالت انگليسي ها در امور کشور و نيز تلاش آنها براي وارونه جلوه دادن حقايق و تکذيب نقششان در کمبود مواد غذايي در ايران است.
در سندي ديگر، وزير دارائي در مکاتبه اي با وزارت امور خارجه به خريد و خروج آذوقه و مواد غذايي از ايران توسط متفقين، برخلاف پيمان هاي امضا شده ميان ايران و آنها، اعتراض مي کند و خواهان جلوگيري از اين جريان مي شود. (27)
در همين زمينه شاهد تلگراف وزير امور خارجه به سفارت ايران در لندن درباره ايجاد تماس با مقامات انگليسي، درخواست هماهنگي با ايران براي خريد و توزيع ارزاق و هشدار نسبت به رواج قاچاق و گوشزد کردن خطر قحطي در تهران هستيم. (28) انگليسي ها با وجود کمبود مواد غذائي در ايران، بي رحمانه حتي بخشي از نيازهاي سربازان خود در عراق ( غير از غله و گوشت ) را نيز بدون انجام تشريفات گمرکي و پرداخت عوارض از ايران تأمين مي کردند. (29)
اسناد متعدد برجا مانده از دوره زماني جنگ جهاني دوم، هر يک به نحوي حاکي از شکايت از متفقين و نقش آنها در ايجاد کمبود در شهرهاي مختلف است که به تعدادي از آنها اشاره مي کنيم.
در مهر 1321 شاهد نگارش گزارشي به نخست وزير، درباره دخالت انگليسي ها در کليه امور شهرها، از جمله امر نان کرند، که موجب کمبود نان در شهر شده است و تقاضاي جلوگيري از اين روند هستيم. (30)
در سندي ديگر وزير کشاورزي در نامه اي محرمانه به نخست وزير، درباره خريد گوسفند توسط انگليسي ها و ضرورت جلوگيري از آن، سخن گفته است. (31)
در گزارشي از فرماندار قم به نخست وزر نيز به مشکلات ناشي از حضور نيروهاي انلگيسي در شهر، کمبود آذوقه، بدمستي هاي سربازان انگليسي و رعايت نکردن سنت ها و شعائر مذهبي توسط آنها اشاره شده است. (32)
انگلستان به منظور گسترش کنترل خود بر محصولات ايران، به ويژه غله، گايلز، سرکنسول خود در مشهد را به تهران فراخواند و وي را به عنوان مشاور سفارت انگليس در امور غله به کار گمارد. يکي از توصيه هاي گايلز اين بود که در هر يک از کنسولگري هاي انگلستان در ايران، مأموراني مخصوص گماشته شوند تا بر جريان کاشت، برداشت و جمع آوري گندم نظارت داشته باشند. (33)
کار دخالت انگليسي ها در امور غله به آنجا رسيد که در تيرماه 1321 وزارت دارائي، به ادارات دارائي شهرستان ها دستور داد اطلاعات مربو به ميزان محصول اين سال و سال هاي قبل را در دسترس مأموران انگليسي قرار دهند. (34)
در نتيجه نابساماني اوضاع، دولت انگليس در اقدامي نمايشي سعي در وارد کردن مقداري غله به ايران مي کند. اما اين اقدام مؤثر نبود. سفير ايالات متحده درباره اين اقدام، چنين مي گويد: « احساس مي شود که دولت انگلستان، عمداً نمي خواهد از قحطي و گرسنگي در ايران جلوگيري به عمل آورد. » اين نظر چندان هم بي ربط نبود، زيرا مقامات انگليسي سرسختانه از بهبود وضع خواروبار در ايران جلوگيري مي کردند. براي مثال پس از آنکه قطحي وضع بسيار نابسامان و آشفته اي در کشور به وجود آورد در نوامبر 1942/ آبان1321 دولت انگليس تحت فشار ايالات متحده، متعهد شد 3500تن گندم را از انبارهاي خود در عراق به تهران ارسال کند تا کمبود نان را در پايتخت اندکي جبران کند. اما در عمل، به بهانه هاي مختلف، از جمله نبودن وسايل حمل گندم از عراق به ايران، از تحويل اين مقدار گندم طفره مي رفت. هر چند بعد از مدتي، سازمان جاسوسي ارتش آمريکا کشف کرد که مقامات انگليسي گندم مورد نظر را از عراق به اهواز حمل کرده بودند، ولي از تحويل آن به مقامات ايراني خودداري مي کردند. (35)
دولت انگليسي حتي واگن هاي حامل گندم را در خوزستان توقيف مي کرد و گندم آنها را براي نيروهاي خود در اختيار مي گرفت. (36)
دولت انگليس هيچگاه دست از سياست هاي مزورانه خود برنمي داشت و لذا مي بينيم براي عوام فريبي، اقدام به ارسال مقداري آرد براي رفع گرسنگي مردم ايران کرد که گزارشات حاکي از آن بود که اين آردها غيرقابل استفاده و پر از حشرات و شپش است. (37)
قابل توجه اينکه ورود غله به تهران ممنوع بود، در حالي که طبق آئين نامه غله و نان (38) اجازه حمل به شهرستان ها وجود داشت، زيرا قيمت گندم در بازار آزاد، خرواري 200 تومان بود، ولي سيلو مردم را وادار مي کرد که گندم را 60 تومان بفروشند و چون تهران بزرگترين خريدار گندم بود، متفقين براي اينکه قدرت رقابت خريداران تهران را با خود، از بين ببرند و بتوانند غله را به نرخ رسمي بخرند، اجازه نمي دادند غله وارد تهران شود. (39)
همين امر مخالفت زارعان را برانگيخت، زيرا در سال هاي پيش از 1322 قيمت گندم در بازار آزاد 5000 ريال بود و اداره غله مازاد محصول را به 3750 ريال مي خريد، در حالي که در سال 1323، گندم در بازار آزاد به 7000 ريال خريد و فروش مي شد، ولي قيمت دولتي آن 2900 ريال ( يعني حتي کمتر از سال قبل ) بود و اين موضوع کاملاً به ضرر کشاورزان تمام مي شد.
طبق طرح وزارت خواروبار، مالکان موظف بودند محصول خود را به دولت تحويل دهند و تخلف از اين امر، مجازات داشت. (40)
در سال 1321 وضع غلات مشکل بزرگي را ايجاد کرده بود. زمستان سال 1319ش. هشداري بود در اين زمينه، سيلوهاي سر به فلک کشيده خالي از گندم و در نتيجه احتياج به وارد کردن گندم مورد نياز از خارج، اين هشدار بود. بر اثر وقايع شهريور 1319 روابط بازرگاني با کشورهاي اروپا محدود و مسدود شد و حمل و نقل کالاي بازرگاني از راه هاي دريايي با ساير کشورها نيز غير عملي گرديد.
ميزان معاملات خارجي کشور کاهش فوق العاده اي حاصل کرد و در نتيجه واردات ضروري مانند قند و شکر، قماش، غله، مواد شيميايي، دارو و لوازم طبي و غيره، فوق العاده تقليل پيدا کرد و در مملکت نيز ناياب شد. در عين حال صدور کالاهاي ايران به خارج دچار رکود و وقفه کامل گرديد. اشکالات حمل و نقل هم به علت کمبود وسائل باربري در داخل کشور، عمل جمع آوري غله و توزيع آن را مشکل کرد. و بالاخره مشکل ديگر دولت ايران اين بود که به موجب تعهدي که در پيمان اتحاد سه گانه داشت، کليه وسايل حمل و نقل زميني و راه آهن خود را در اختيار متفقين گذاشته بود، بنابراين کاميون ها و واگن هاي راه آهن تماماً در راه رساندن مواد و مهمات به روسيه شوروي بسيج شده بودند. کمبود گندم که غذاي اصلي مردم به شمار مي رفت در همه جاي کشور به چشم مي خورد. خصوصاً اينکه از صدور غله منطقه حاصلخيز آذربايجان و نواحي شمالي ايران که در اشغال نيروهاي شوروي قرار داشتند به تهران و ديگر نقاط ايران ممانعت به عمل مي آمد. روس ها با مانع شدن از حمل غله آذربايجان به نقاط ديگر که خارج از منطقه اشغالي آنها قرار داشت، اين غلات را براي مصرف خود به روسيه صادر کرده و فقط مقدار کمي از آن را در خود منطقه اشغالي به مصرف مردم مي رساندند تا آنها را ساکت نگهداشته و از بروز بلوا و شورش جلوگيري نمايند.
انگليسي ها هر جا منافعشان ايجاب مي کرد، دست به اقدام مي زدند و به همين خاطر مي توان شاهد فعاليت هاي به ظاهر متضاد اين دولت، در زمينه اي يکسان بود.
« ايرج ذوقي » درباره کوشش اين دولت براي حفظ منافع خود و فرونشاندن خشم مردم براي کمبود مواد غذايي چنين مي نويسد:
مسئله غله و مواد غذايي هر چند که يک مسئله داخلي بود با اين حال مستقيماً و به طور کامل مورد توجه متفقين قرار داشت. زيرا کمبود غله و يا نارسائي وضع غله سبب بروز ناراحتي و شورش مردم مي شد و ممکن بود که در ارسال مواد مورد نياز به شوروي ايجاد وقفه و اخلال نمايد. کوشش هاي بسياري از جانب دولت هاي انگلستان و آمريکا به کار رفت تا با حمل مقاديري گندم به ايران، کمبود آن را برطرف نمايند. دولت انگلستان به خوبي از اقدامات شوروي ها در منطقه اشغالي آگاه بود ولي هيچ اقدامي براي متوقف کردن اقدامات آنها به عمل نمي آورد. به اين دليل که اولاً انگليسي ها قدرت آن را نداشتند تا از عمليات روس ها جلوگيري کنند و ثانياً مايل بودند تا روس ها را راضي نگهدارند تا از مساعدت هاي نظامي آنها در جنگ بر عليه آلمان استفاده نمايند. (41)
آمريکائي ها که در آن زمان به عنوان مستشاران مالي در ايران حضور داشتند، انگلستان را مسئول کمبود غلات در ايران دانسته و عقيده داشتند انگليس براي بالا بردن ظرفيت کمک هاي ارسالي به شوروي، سيستم حمل و نقل ايران را به حد انفجار رسانده است.
در دسامبر 1942 آمريکائي ها ليست طويلي از گله ها و شکايات و انتقادهاي خود را تسليم وزارت خارجه انگلستان کردند. در اين يادداشت به ويژه کارشکني هاي دولت انگلستان در به تأخير انداختن امضاي قرارداد غلات بين ايران و آمريکا مورد ملامت قرار گرفته بود. در اين يادداشت همچنين اقداماتي چون ورود نيروهاي انگليسي به پايتخت در روزهاي 17 و 18 آذرماه 1321 و قصور دولت انگليس در ارسال مواد غذايي به ايران که در بصره آماده ارسال بود، مورد انتقاد تند دولت ايالات متحده آمريکا قرار گرفته بود. (42)
در همين زمينه، « ميلسپو »، رئيس کل دارائي در گزارش فروردين 1322 خود خطاب به وزير دارائي به وضوح به نقش متفقين در ايجاد مشکلاتي براي دولت ايران اشاره کرده است و مي نويسد:
قسمت اعظم اين مشکلات در نتيجه جنگ کنوني و استفاده نيروهاي متفقين از خاک ايران و بنگاه هاي دولتي و وسايل حمل و نقل و برخي وسايل ديگر ايران ( به منظور ادامه جنگ ) ايجاد شده است.
وي معتقد است بايد متفقين خريد مواد مورد نياز خود را در کشور ايران تقليل دهند، يا وسايلي بدست آورند که بدون تحميل بر قوه خريد فوق العاده فعلي که بازار ايران را تحت فشار داد، نيازمندي هاي خود را مرتفع سازند.
وي در اين گزارش به ورش هايي که از طريق آنها مي توان وضعيت بهتري را در ايران ايجاد کرد، اشاره کرده است که در همه آنها، بهبود وضعيت ايران در گرو همکاري متفقين است. (43)
پي نوشت ها :
1- « دلايل شکست و فروپاشي ارتش ايران در شهريور 1320 »، کار و کارگر، سه شنبه 18 دي 1375، شماره 1790، سال هفتم، ص5.
2- عاقلي، باقر، « ميرزا احمدخان قوام السلطنه در دوران قاجاريه و پهلوي »، تهران: سازمان انتشارات جاويدان، 1376؛ ص292.
3- نجمي، ناصر، « بازيگران سياسي عصر رضاشاهي و محمدرضا شاهي »، تهران: انتشارات انيشتن، 1373، ص310.
4- « خاطرات نخستين سپهبد ايران، احمد اميراحمدي »؛ به کوشش غلامحسين زرگري نژاد و سيروس سعدونديان، ( تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، 1373 )، صص493 و492.
5- عتيق پور، محمد؛ « بلواي نان: فاجعه ي 17 آذرماه 1321 » ( تهران: نشر شريف، 1379 )، ص35، به نقل از ناصر نجمي.
6- ن.ک: به سازمان اسناد و کتابخانه ي ملي ايران، معاونت اسناد، اسناد نخست وزيري، سند شماره 70278-122004.
7- عتيق پور، محمد؛ همان. ص172.
8- مهدي نيا، جعفر؛ « زندگي سياسي محمدعلي فروغي » ( تهران: پانوس، 1378 )، ص155.
9- « خاطرات نخستين سپهبد ايران، احمد اميرياحمدي »؛ به کوشش غلامحسين زرگري نژاد و سيروس سعدونديان. ( تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، 1373 )، ص496.
10- عاقلي، باقر؛ همان. ص295.
11- ن.ک. به: سازمان اسناد و کتابخانه ي ملي ايران، معاونت اسناد، اسناد نخست وزيري، سند شماره 70278-122004.
12- ذوقي، ايرج؛ « ايران و قدرتهاي بزرگ در جنگ جهاني دوم »، ( تهران: پاژنگ، 1368 )، ص102.
13- عتيق پور، محمد؛ همان. ص35 به نقل از ناصر نجمي.
14- « خاطرات نخستين سپهبد ايران، احمد اميراحمدي »؛ همان. ص496.
15- « بلواي نان در تهران »؛ مک فارلند، استيفن. ل. همان.
16- همايون کاتوزيان، محمدعلي، « اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوي »، ترجمه محمدرضا نفيسي و کامبيز عزيزي ( تهران: نشر مرکزي، 1368 )، صص188-187.
17- آوري، پيتر؛ « تاريخ معاصر ايران »، ج2 ( تهران: مؤسسه مطبوعاتي عطائي، 1368 )، ص243.
18- سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، اسناد نخست وزيري، سند شماره 101008/8822؛ حاوي نامه زارعان مرند.
19- سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، سند شماره 330000087.
20- « ايران در اشغال متفقين ( مجموعه اسناد و مدارک 1318-24 ) »، به کوشش صفاءالدين تبرائيان، ( بي جا، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1371 )، صص223، 229-228.
21- الهي، همايون، « اهميت استراتژيک ايران در جنگ جهاني دوم »، ( تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1361 ) ص206.
22- « ايران در اشغال متفقين ( مجموعه اسناد و مدارک 24-1318 ) »، همان. ص235.
23- همان. ص236؛ ن.ک به اسناد شماره 240010943، 240011766، 240013324، 290008362، 330000087، 293003621، 293000218، 291003053، 293003433، 290003324، 290000758، 355000674، 260000531، 355000568 و 260000458 و 293000154.
24- سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، سند شماره 240010596.
25- سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، اسناد شماره 293003621 و 293000212.
26- سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، سند شماره 29300292.
27- « ايران در اشغال متفقين ( مجموعه اسناد و مدارک 24-1318 ) »، همان. صص243-242.
28- « ايران در اشغال متفقين ( مجموعه اسناد و مدارک 24-1318 ) »، همان. صص249-248.
29- همان. صص237 و 267، ن.ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، سند شماره 240012447، محل در آرشيو509غ2آ آ1.
30- « ايران در اشغال متفقين ( مجموعه اسناد و مدارک 24-1318 ) »، همان. صص249-248.
31- همان. ص279.
32- همان. صص284-283.
33- « شترها بايد بروند ( خاطرات ) »، بولارد، سر ريدر و سر کلارمونت اسکراين، ترجمه حسين ابوترابيان، ( تهران: نشر نو، ج2، 1363 )، ص85.
34- « ايران در اشغال متفقين ( مجموعه اسناد و مدارک 24-1318 ) »، همان. ص305.
35- الهي، همايون، همان، ص207.
36- مکي، حسين؛ « تاريخ بيست ساله ايران، ج7 ( تهران: انتشارات علمي، 1323-1364 )، ص434.
37- سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، اسناد نخست وزيري، سند شماره 101008/11.
38- همان. سند شماره 240013527، محل در آرشيو 122 ف5آآ1.
39- « گذشته چراغ راه آينده است: تاريخ ايران در فاصله ي دو کودتا 1299-1332 »، پژوهش گروهي جامي ( جبهه ي آزادي مردم ايران )، ( تهران، ققنوس، 1366 )، ص183.
40- براي نمونه ن.ک به: سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، سند شماره 290008362.
41- ذوقي، ايرج؛ همان. صص71-70.
42- پيشين. ص121.
43- سازمان اسناد و کتابخانه ملي ايران، معاونت اسناد ملي، ص3، گزارش فروردين 1322 ميلسپو، سند شماره 240013887.
-، ايران و استعمار انگليس: مجموعه سخنراني ها و مقالات؛ ( 1391 )، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، جلد اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}